بسی دانشمند که دنیا نابودش کرده است . [امام علی علیه السلام]
علی اباد کتول
 || مدیریت  ||  شناسنامه  || پست الکترونیــک  ||  RSS  ||
؟؟؟

سید محسن بهدانی :: چهارشنبه 85/5/11 ساعت 9:32 عصر

تخم مرغ.jpg

یکی از رفیقام باباش از این سالن های غذا خوری داره ! تعریف میکرد یه روز واسه عزای یه جناب ترک سالن رو گرفته بودن ! اما به جای گریه و زاری از بالا صدای قه قه میومد !!! ما همه تو کف این بودیم که چرا اینا به جای اینکه گریه کنن , میخندن !!! بالاخره بابام رفت بالا از یکی از اون آقایونی که اونجا بودن پرسید: مگه شما عزادار نیستین ؟؟ یارو گفت : آره !!!!!!! بابام گفت : پس واسه چی میخندین ؟؟؟!!! یارو گفت آخه مرحوم ترک بوده !!! بابام گفت : خب که چی مگه ترکا نمیمیرن ؟؟؟ یارو گفت آخه شما نمیدونی ایشون چه جوری فوت کردن !!!! ماجرا از این قراره که این آقا داشته پشت بوم خونشو قیربونی میکرده !!! بعد از اینکه قیربونی تموم شده خواسته قیرارو صاف کنه !!! یه بشکه ورداشته هل داده رو قیرا دیده فایده نداره !!! بچشو فرستاده تو بشکه که یکم بشکه سنگین بشه !! بازم دیده فایده نداره !!! آقا ترک بازیش گل کرده خودش رفته تو بشکه به بچش گفته هل بده !!! بچه هم جو زده شده باباشو از طبقه هفتم با بشکه پرت کرده پایین !!!! نتیجه گیری اخلاقی : ۱. حتی الامکان از ترک بازی بپرهیزید ! ۲. جو زده نشید ! ۳. هر شب مسواک بزنید ! 
+
یکی از رفیقام باباش از این سالن های غذا خوری داره ! تعریف میکرد یه روز واسه عزای یه جناب ترک سالن رو گرفته بودن ! اما به جای گریه و زاری از بالا صدای قه قه میومد !!! ما همه تو کف این بودیم که چرا اینا به جای اینکه گریه کنن , میخندن !!! بالاخره بابام رفت بالا از یکی از اون آقایونی که اونجا بودن پرسید: مگه شما عزادار نیستین ؟؟ یارو گفت : آره !!!!!!! بابام گفت : پس واسه چی میخندین ؟؟؟!!! یارو گفت آخه مرحوم ترک بوده !!! بابام گفت : خب که چی مگه ترکا نمیمیرن ؟؟؟ یارو گفت آخه شما نمیدونی ایشون چه جوری فوت کردن !!!! ماجرا از این قراره که این آقا داشته پشت بوم خونشو قیربونی میکرده !!! بعد از اینکه قیربونی تموم شده خواسته قیرارو صاف کنه !!! یه بشکه ورداشته هل داده رو قیرا دیده فایده نداره !!! بچشو فرستاده تو بشکه که یکم بشکه سنگین بشه !! بازم دیده فایده نداره !!! آقا ترک بازیش گل کرده خودش رفته تو بشکه به بچش گفته هل بده !!! بچه هم جو زده شده باباشو از طبقه هفتم با بشکه پرت کرده پایین !!!! نتیجه گیری اخلاقی : ۱. حتی الامکان از ترک بازی بپرهیزید ! ۲. جو زده نشید ! ۳. هر شب مسواک بزنید ! ( اینم مث اینکه ربطی نداش)
یکی از رفیقام باباش از این سالن های غذا خوری داره ! تعریف میکرد یه روز واسه عزای یه جناب ترک سالن رو گرفته بودن ! اما به جای گریه و زاری از بالا صدای قه قه میومد !!! ما همه تو کف این بودیم که چرا اینا به جای اینکه گریه کنن , میخندن !!! بالاخره بابام رفت بالا از یکی از اون آقایونی که اونجا بودن پرسید: مگه شما عزادار نیستین ؟؟ یارو گفت : آره !!!!!!! بابام گفت : پس واسه چی میخندین ؟؟؟!!! یارو گفت آخه مرحوم ترک بوده !!! بابام گفت : خب که چی مگه ترکا نمیمیرن ؟؟؟ یارو گفت آخه شما نمیدونی ایشون چه جوری فوت کردن !!!! ماجرا از این قراره که این آقا داشته پشت بوم خونشو قیربونی میکرده !!! بعد از اینکه قیربونی تموم شده خواسته قیرارو صاف کنه !!! یه بشکه ورداشته هل داده رو قیرا دیده فایده نداره !!! بچشو فرستاده تو بشکه که یکم بشکه سنگین بشه !! بازم دیده فایده نداره !!! آقا ترک بازیش گل کرده خودش رفته تو بشکه به بچش گفته هل بده !!! بچه هم جو زده شده باباشو از طبقه هفتم با بشکه پرت کرده پایین !!!! نتیجه گیری اخلاقی : ۱. حتی الامکان از ترک بازی بپرهیزید ! ۲. جو زده نشید ! ۳. هر شب مسواک بزنید ! ( اینم مث اینکه ربطی نداش)
+
 
+

یه روز یه ترکه ای داشته شامپو را بدون آب می مالیده رو سرش ازش می پرسن چرا بدون آب میگه آخه روش نوشته برای موهای خشک

آرنولد میره آبادان..همون شب اول آبادانیه تو خیابون بهش گیر می ده که ولک تورو جون بوات..تورا جون ننت..فردا ما رو که تو خیابون دیدی بهم سلام کن! خلاصه اونقدر التماس می کنه تا آخر ارنولد قبول می کنه تا آخر آرنولد قبول می کنه. فرداش آبادانیه داشته با دو سه تا از رفیقاش تو خیابون چرخ میزده..یهو ارنولد میاد میگه: سلام عبود!آبادانیه میگه :اه ه ...دوباره این سریش اومد..!!

 

ترکه زنگ میزنه به صدا سیما، میگه: بابا این چه وضعیه؟! این چه تصاویره مستهجنی بود که تو ان سریال امام علی نشون دادید؟! یارو بهش میگه: قربان ما که فقط پاها رو نشون دادیم. ترکه میگه: بابا تلوزیون من پرش داشت، همه جاشو دیدیم!

 

تو جزیره آدم‌خورا یک بابایی میره ساندویچ فروشی، یک ساندویچ مغز سفارش میده. ساندویچیه میگه: میشه 2 تومن. مرده عصبانی میشه میگه: یعنی چی؟ مگه سَرِ گردنست؟! هفته پیش یک تومن بود! ساندویچیه میگه: آخه این مغز تهرونیه، بابا ‌بالاخره یک کلاس خاص خودشو داره. مردک هم ساندویچش رو میخوره و چیزی نمی‌گه. هفته دیگه میاد دوباره یک ساندویچ مغز سفارش میده، این دفعه ساندویچیه میگه:‌شد 10 تومن! یارو خیلی شاکی میشه، میگه‌: بابا چه خبرته؟! ساندویچیه میگه: آخه عزیز من،‌این دفعه مغز رشتیه، کلی فسفر داره به جان تو! باز طرف چیزی نمی‌گه و پول و میده و ساندویچش رو می‌خوره. هفته بعد دوباره میاد و یک ساندویچ مغز سفارش میده، این دفعه ساندویچیه میگه: میشه 100 تومن! یارو دیگه پاک شاکی میشه و ساندویچ رو می‌کوبه رو میز داد میزنه: این چه مسخره بازیه دراوردی؟! ساندوچیه میگه:‌آخه عزیز من،‌این یکی مغز ترکه،‌ باید 100 تا کله بشکنیم تا ازش یک ساندویچ دربیاد!!

 

ترکه و زنش دعواشون شده بوده، ‌با هم حرف نمی‌زدند. زن ترکه وقتی شب میره بخوابه، یک یادداشت برای ترکه می‌گذاره که: منو فردا ساعت 6 بیدار کن. صبح زنه ساعت 10 از خواب پا میشه، ‌می‌بینه ترکه براش یک یادداشت گذاشته که: پاشو زنیکه خر! ساعت

 

اگه بیمزه بود به بامزگیه خودتون ببخشید

+ نوشته شده توسط امیر_جنازه در شنبه هشتم بهمن 1384 و ساعت 18:57 | آرشیو نظرات آرشیو نظرات
1_یک روز سه تا شکارچی با هم قرار می زارن برن تمساح بگیرن..بعد از مدتی ۲ تاشون برمی گردن ولی هرچی منتظر می مونن می بیبنن اون یکی نمی یاد.اون دو تا هم نگران می شن می رن دونبالش...بعد از مدتی می بینن یارو یقه یه مارمولک رو گرفته هی می گه بگو بابات کجاست بگو بابات کجاست ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ 2)یه روز یه پرگاره مست می کنه،مربع می کشه ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ 3)اینم این زیر میره نوشتم چون قیفش به وبلاگ من نمی خوره یه روز به یه قزوینیه می ‌گن چرا زن نگرفتی!! می ‌گه: هنوز برادرزن مورد علاقه ‌مو پیدا نکردم خوهشمندم نظرا و پیشنهادانت خود را با شماره تلفنهای: تهران:۱۱۸ شهرستانها:۱۱۹ وبرای هموطنان خارج از کشور با تلفن رایگان :۱۱۰ در میان بگذارید روز و شب خوش...و ببخشد که داره کم کم لوش میشه...وبلاگما می گم
+
۱)یه روز به یه لاکپشت میگن دروغ بگو؟ می گه دویدم و دویدم

 

 

+
یه آمریکاییه و یه ژاپنیه و یه ترکه میرن پیش خدا که هر کدوم یه سوال بپرسن وخدا جواب بده اول آمریکاییه میگه خدایا چند سال دیگه ما همه دنیا رو تصرف میکنیم؟ خدا میگه 100 سال دیگه آمریکاییه میزنه زیر گزیه میگن چی شد؟ میگه : آخه اون روز دیگه من نیستم. نوبت ژاپنیه میشه میگه خدایا چند سال دیگه ما به آخر تکنولوژی میرسیم؟ خدا میگه 150 سال دیگه اونم میزنه زیر گزیه میپرسن چی شد ؟ میگه آخه اونروز دیگه من نیستم. نوبت ترکه میشه ترکه از خدا میپرسه خدایا چند سال دیگه ما ترکا آدم میشیم؟ خدا میزنه زیر گریه میگن چی شده؟ خدا میگه آخه اون روز دیگه من نیستم....
+

یه ترکه می‌خواد بره کربلا، سوار اتوبوسهای امام حسین می‌شه!

 

ترک میشینه تو تاکسی، راننده بهش میگه: داداش دستت لای در گیر نکنه. ترکه هم میاد آخر مرام بگذاره، میگه: داداش سرت لای در گیر نکنه

 

به ترکه به جای مشروب آب میدن  مست میکنه عربده میکشه!! دوستاش
بهش میگن بابا آب بود !! میگه دیرگفتین دیگه من رو گرفته

 

از ترکه میپرسن: پیغمبر کی به رسالت رسید؟ میگه: ایلده بیلمیرم، من سید خندان پیاده شدم

لره داروخونه داشته یه روز جلو در مغازه بزرگ مینویسه: سوسک کشه جدید رسید!! خلاصه بعد یه مدت یه بابای میاد تو  میگه: ببخسید جناب جریان این سوسک کش چیه؟ این خونه ما رو سوسک سر گرفته لره میگه: این سوسک کشه جدیده بازدهیشم خیلی بالاست!.شما این دارو رو میریزید توی قطره چکون بعد کشیک میکشید تا سوسکها رو بگیرید هر سوسک رو که گرفتید در روز سه نوبت(صبح-ظهر-شب) تو هر چشش دو قطره از این میچکونید! بعد از یه مدتی سوکسها کور میشن وخودشون از گشنگی میمیرن!! یارو کف میکنه میگه: خب اخه اگه سوسکها رو بگیرم که در جا میکشمشون!لره میره تو فکر بعد یه مدت میگه: اره خب از اون راهم میشه!!!!

 

لره داشته با تمام وجود وضو میگرفته و دستاشو بهم میکشیده! ازش میپرسن واسه چی اینقد محکم وضو میگیری؟ ترکه میگه: چنی ارم وضو میگیرم که هیچ گوزی نتونه باطلش کنه!!!

 

از یه لره میپرسن: میگذاری پسرت بره دانشگاه؟  میگه: آره، به شرطی که به درسش لطمه نزنه

 

لره هر روز زنگ یک کلیسا رو می‌زده و در می‌رفته. آخر پدر روحانی شاکی میشه،‌ یک روز پشت در کمین می‌کنه، تا طرف زنگ می‌زنه، ‌خرشو می‌گیره و می‌پرسه چیکار داری؟ یارو حول میشه،‌ با تتپته میگه: ببخشید،  حضرت عیسی هست؟!

 

لر رو رو میکنن رئیس صدا و سیما، بعد از دو روز بر کنارش میکنن. رفیقاش ازش می‌پرسند: چی شد؟ میگه: هیچی فقط وسط اذون آگهی پخش کردیم!!!

+
۱)یه قزوینیه داشته با بچش گرگم به هوا بازی میکرده، یهو جَو میگیردش بچشو میخوره!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

۲)یه تهرانیه میره قزوین خونه دوستش . تا میاد زنگ خونه را بزنه .کار طرفو میسازنن!!!!!!!!!!!! باز تا میاد زنگ بزنه همین اتفاق میافته . چند بار این اتفاق میفته . عصبی میشه میاد از کوچه بیرون . میبینه اسم کوچه را نوشتن  کوچه شهید دست غیب!!!!

 

 

+
۱)ترکه رو داشتن میبردن اتاق عمل، ازش میپرسن: همراه داری؟ میگه: آره، خاموشش کردم!!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

۲)ترکه زنشو می کشه  میره مرحله بعد !!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

۳)ترکه یک سکه میندازه هوا، شیر میاد، فرار میکنه!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

۴)ترکه میخوره زمین، ...هوا میره، نمیدونی تا کجا میره!!!!!!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

۵)اصفهونیه و رشتیه و ترکه با هم یکجا کار میکردن. یک روز ساعت ناهار, اصفهونیه ظرف غذاشو باز میکنه، میبینه قورمه‌سبزیه, میگه: ااای بازم قرمه سبزیِس! اگه فردا باز قورمه‌سبزی باشه، من خودمو از این برج پرت میکنم پایین! بعد رشتیه ظرف غذاشو باز میکنه، میبینه کله ماهی داره .. اونم شاکی میشه، میگه: ااووو! اگه فردام همین باشه منم خودمو پرت میکنم پایین! آخری ترکه ظرف غذا رو باز میکنه، کوفته داره.. حالش به هم میخوره، میگه: ایلده اگه منم این ظرفو فردا باز کنم ببینم کوفته‌س.. خودمو پرت میکنم پایین! خلاصه فردا سه نفری میان سر کار و در غذاها رو باز میکنند و از قضا هر سه تا تکراری بوده، اینها هم خودشون رو پرت میکنند پایین! باری، پلیس میاد واسه تحقیقات و بازجوه خِـرِ زناشون رو میگیره که نقصیر شماهاست! زن اصفهونیه میگه: جناب سروان من نمیدونستم, تو خونه هم هروقت قورمه‌سبزی درست میکردم میخورد غر نمیزد! زن رشتیه میگه: اووو! تو رشت همه کله ماهی میخورن، من روحمم خبر نداشت این دوست نداره. زن ترکه میگه: جناب سروان به ولله من یه هفته بود خونة مادرم بودم, این خودش واسه خودش غذا درست میکرد!!!

ترکه تولدش رو تو یه مدرسه برگزار می کنه!
بهش می گن : چرا تو مدرسه؟!
می گه : آخه خیلی کلاس داره!!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

۶)ترکه خوابش سنگین بوده، تختش میشکنه!!!
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

۷)ترکه میره مرغداری، جو میگیردش... تخم میکنه!!!
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

۸)رفیق ترکه ازش میپرسه: غضنفر، پنجشنبه-جمعه کجا بودی؟
ترکه میگه: والله امام رضا طلبید، با بر و بچه‌ها رفتیم شمال!!!

یه چند وقتی بود که تو فکرش بودم ! هر بار میخواستم بهش حرفمو بزنم ولی نمیشد! میخواستم بهش بگم که چه احساسی دارم ! میخواستم بهش بگم در موردش چه فکری میکنم ! برام خیلی مهم بود که اونم بدونه ! ولی جراتشو نداشتم ! اگه از دستم شاکی بشه چی ؟ اگه فکر بدی بکنه چی ؟ نه! من باید بیشتر از اینا طاقت داشته باشم ! باید بتونم تحمل کنم ! بالاخره یه موقعی خودش میفهمه ! ولی اگه نفهمید چی ؟ نمیدونم ... همش این افکار آزارم میده ! اگه حرفمو بهش نمیزدم دردم آروم نمیشد ! آخر سر تصمیمم رو گرفتم ! هر چه باداباد ! بالاتر از قهوه ای که رنگی نیست ! آهسته سرم رو به طرف سرش نزدیک کردم و در گوشش به آرومی گفتم : "ببخشید آقا میشه پاتون رو از روی پای من بردارید"

نوشته های دیگران()

   1   2      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

؟؟؟
تقدیم به .......

About Us!
علی اباد کتول
سید محسن بهدانی
Link to Us!

علی اباد کتول

Hit
مجوع بازدیدها: 3752 بازدید

امروز: 9 بازدید

دیروز: 1 بازدید

In yahoo

یــــاهـو

Submit mail